-
بوی باران
یکشنبه 17 فروردین 1393 18:53
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به...
-
سحر نزدیک است
جمعه 9 اسفند 1392 22:41
خواب رویای فراموشی هاست! خواب را دریابم، که در آن دولت خاموشی هاست. .. من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم، و ندایی که به من می گوید: گرچه شب تاریک است "دل قوی دار" سحر نزدیک است... "حمید مصدق"
-
مجلس ماتم
پنجشنبه 16 آبان 1392 16:53
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیهها را مرور کرد ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از...
-
میلاد امام رضا(ع) مبارک
سهشنبه 26 شهریور 1392 19:19
مثل آهو که رصد می کند این صحرا را خوب می بینم از اینجا همه ی دنیا را جشن گندم شده برپا و زمین می گرید - - قصّه ی آدم و عاشق شدن حوّا را آسمان تو پر از کفتر عاشق شده است شور چشمان تو رقصانده کبوترها را اشک، در جزر و مد پلک فرو می ریزد تا که برپا کند اینجا غزل دریا را این همه زائر بارانی و دریای غزل دو سه بیتی هم از این...
-
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
سهشنبه 29 مرداد 1392 21:52
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟ شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟ گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند دور باد...
-
درگاه امید
جمعه 21 تیر 1392 13:28
با سنگ هر گناه پرم را شکسته ام آه ای خدا ، خودم کمرم را شکسته ام نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پلهای امن پشت سرم را شکسته من دانه دانه اشک خودم را فروخت نرخ طلایی گهرم را شکسته ام دیگر مرا نشان خودم هم نمی دهند آیینه های دور و برم را شکسته ام دنیا شکست خورده تر از من ندیده است حالا به سنگ خورده ، سرم را شکسته ام...
-
شیر خدا
پنجشنبه 2 خرداد 1392 22:26
علی آن شیر خدا شاه عرب **** الفتی داشت با این دل شب شب ز اسرار علی، آگاه است **** دل شب محرم سرّ الله است شب علی دید به نزدیکی دید **** گر چه او نیز به تاریکی دید شاه را دید به نوشینی خواب **** روی بر سینه دیوار خراب قلعهبانی که به قصر افلاک **** سر دهد ناله زندانی خاک اشکباری که چو شمع بیزار **** میفشاند زر و...
-
روز ازل...
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 22:40
عشق اگر روزِ ازل در دلِ دیوانه نبود ؛ تا ابد زیرِ فلَک, ناله ی مستانه نبود... نرگسِ ساقی اگر مستیِ صد جام نداشت ؛ سرِ هر کوی و گذر, این همه میخانه نبود... دوش دور از تو شبی بود که گفتن نتوان... هَمدَمم جُز دلِ افسُرده و پیمانه نبود.... من و جامِ مِی, و دل , نقش تو در باده ناب ؛ خلوتی بود که در آن رهِ بیگانه نبود.......
-
معشوق
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 19:27
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب، دوش به بالین من آمد بنشست سر فراگوش من آورد به آواز حزین گفت: «ای عاشق شوریدهی من، خوابت هست؟» عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که...
-
دروغ بزرگ ما: یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
شنبه 21 اردیبهشت 1392 21:04
.... از بیابان بوی گندم مانده است عشق روی دست مردم مانده است آسمان بازیچه ی طوفان ماست ابر نعش آه سرگردان ماست.... باز هم یک روز طوفان می شود هر چه می خواهد خدا آن می شود می روم افتان و خیزان تا غدیر باده ها می نوشم از جوشن کبیر آب زمزم در دل صحرا خوش است باده نوشی از کف مولا خوش است فاش می گویم که مولایم علیست آفتاب...
-
رهایی
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 22:07
غزلی از حضرت علامه حسن زاده آملی علی الله از صحبت اغیار گذشتیم علــــــی الله ما از همه جز یار گذشتیم علی الله شـد وعده دیدار من و یار شب تـــــار از خواب شب تار گذشتیم علی الله خاکم به سر ار جز به وصالش بنهم سر از جـنت و از نار گذشتیم علی الله از زهد ریــایــی که بــود شـیوه خامــان مــاسوخته یکباره گذشتیم علی الله...
-
که من لیلای لیلی می پرستم
جمعه 6 اردیبهشت 1392 12:37
شنیدستم که مجنون جگر خون چو زد زین دار فانی خیمه بیرون دم آخر کشید از سینه فریاد زمین بوسید و لیلی گفت و جان داد هواداران زمژگان خون فشاندند کفن کردند و در خاکش نهادند شب قبر از برای پرسش دین ملائک آمدند او را به بالین بکف هر یک عمود آتشینی که ربت کیست دینت چه دینی است دلی جویای لیلی از چپ و راست چو بانگ قم به اذن...
-
او کجا و من با خاک هم آغوش...
جمعه 6 اردیبهشت 1392 11:07
تا ازین شانه به آن شانه شوم می آید بال بگشایم و پروانه شوم می آید عشق پاپیچ من و خواسته هایم شده است مثل مجنون اگر افسانه شوم می آید هر کجا روی خود آوار شوم گنجی هست تا فرو ریزم و ویرانه شوم می آید خیز بردارم اگر از دل این خاک و شبی ببُرم از خود وبیگانه شوم می آید او کجا و منِ با خاک هم آغوش کجا؟ می روم شاعر و دیوانه...
-
اوج بی قراری و عشق
چهارشنبه 21 فروردین 1392 22:29
خطبه ۲۰۲ نهج البلاغه از سخنان امام علیه السلام است روایت شده که:این سخن را امام(ع)در کنار قبر فاطمه علیها سلام،سیده زنان جهان،به هنگام دفن او فرموده،و گویا با پیامبر(ص)سخن مىگوید اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از جانب من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و بهسرعتبه تو ملحق شده است، سلام اى پیامبر!از...
-
یوسف گم گشته
سهشنبه 15 اسفند 1391 21:42
یارب آن یوسف گم گشته به من بازرسان تا طرب خانه کنی بیتِ حَزَن بازرسان ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان رونقی بی گل خندان به چمن باز نماند یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان از غم غربتش آزرده خدایا مپسند آن سفرکردۀ ما را به وطن بازرسان ای صبا گر به پریشانی من بخشائی تاری از طرهی آن...
-
ای بی خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی
شنبه 12 اسفند 1391 12:57
ما را ببین من و او را در همین ناسوتیم در زمین همانند شما با دست و پای زنجیر شده با قلب هایی پر از درد . . . تو هیچگاه نخواهی دید ذهن های زیبای مارا ذهن هایی که به شوق رهایی به شوق لحظه ی گسلیدن زنجیر ها به عشق التیام درد ها ثانیه های یخ زده ی زمین را سپری میکند تو هیچ گاه نخواهی دید نیمه شب قلب های ما را که به رهایی...
-
به حباب نگران لب یک رود ، قسم
دوشنبه 7 اسفند 1391 20:10
نه تو می مانی نه اندوه و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود ، قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم ، خواهد رفت آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه نه آیینه به تو ، خیره شده است تو اگر...
-
یار شیرین
یکشنبه 6 اسفند 1391 21:18
خیلی دلنشین بود سرشار از امید جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی البته ترتیب این دو بیت توی غزل حافظ برعکسه ولی من اینجوری دوستش دارم
-
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
پنجشنبه 3 اسفند 1391 12:55
با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد در خود تمام مرثیهها را مرور کرد ذهنش ز روضههای مجسم عبور کرد شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد احساس کرد از همه عالم جدا شده است در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده است در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت مثل همیشه رخصتی از...
-
هجران کشیده
سهشنبه 1 اسفند 1391 19:39
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس من بی تو دست از این سرو...
-
دوری
سهشنبه 1 اسفند 1391 16:26
نسیم صبحدم آمد به گلشن به چشمش گلش آمد همچو گلخن گل از بلبل بکلی دست شسته دریده پیرهن در خون نشسته هزاران خار در پا دست در گل فراق بلبلش بنشسته در دل چو سرو اندر چمن افتان و خیزان به زاری زار میگفت ای عزیزان به هم خوش بود ما را در گلستان حسد بردند بر ما جمله مرغان حسودان را به جز کوری مبادا میان همدمان دوری مبادا...
-
دل گرفته
دوشنبه 30 بهمن 1391 16:39
با غروب این دل گرفته مرا میرساند به دامن دریا میروم گوش میدهم به سکوت چه شگفت است این همیشه صدا چه غروبی چه سرشکن سنگی موج کوب است این خیال شما دل خورشید هم بحالم سوخت سرخ تر از همیشه گفت بیا
-
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم...
یکشنبه 29 بهمن 1391 15:49
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که اب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می...
-
عشق حقیقی
یکشنبه 29 بهمن 1391 11:24
انجا که از عشقی زمینی به آسمان ها رسیدیم.... آنجا که محال را ممکن ساختیم....... تا زین پس در تمام عرصه های زندگی یادمان باشد که هر کوهی با نیروی "عشق حقیقی" از هم می پاشد....
-
هنوز هست....
شنبه 28 بهمن 1391 11:39
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حالِ هِجرانْ تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟ مَردُم دیده، ز لطف رُخ او، در رُخ او عکس خود دید، گُمان برد که مشکین خالیست میچکد شیر هنوز از لب همچون شِکَرش گر چه در شیوهگری هر مُژهاش قَتّالیست ای که انگشتنمایی به کَرَم در همه شهر وَه که در کار غریبان عجبت اِهمالیست بعد از اینم...
-
درد فراق
جمعه 27 بهمن 1391 19:35
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت: «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت» حدیث هول قیامت، که گفت واعظِ شهر کنایتیست که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده، از که پرسم باز؟ که هر چه گفت بَرید، صبا پریشان گفت فغان که آن مَهِ نامهربانِ مهرگسل به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب که دل به...
-
سلام مرا نیز بنویس
جمعه 27 بهمن 1391 15:42
اگر نامه ای مینویسی به باران سلام مرا نیز بنویس سلام مرا از دل کاهدود و غباران اگر نامه ای مینویسی به خورشید سلام مرا نیز بنویس سلام مرا در شب سرد نومید اگر نامه ای مینویسی به دریا سلام مرا نیز بنویس سلام مرا با اگرها و آ یا اگر نامه ای مینویسی به مرغان صحرا در ان جستجوها سلام مرا نیز بنویس سلام پر از شوق بر باد دادن...